Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرنگار ایلنا، به بهانه انتشار کتاب "شاه اسماعیل صفوی و تغییر مذهب" که به تازگی ازسوی نشر ققنوس به قلم بهزاد کریمی که فارغ‌التحصیل پسادکتری از دانشگاه تربیت مدرس، عضو هیئت علمی دانشگاه میبد و دبیر مجموعه "تاریخ ایران: روایتی دیگر" است، گفتگو کرده‌ایم.

به اعتقاد این نویسنده، اسلام در ایران هرگز اسلامی که در شبه جزیره بود، نشد و غنای فرهنگی ایرانی باعث شد تا بروز اسلام در ایران به نحوی دیگر باشد که امروز می‌توان آن را در سیمای تشیع جلوه‌گر یافت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

گفتگوی ایلنا با این نویسنده را در ادامه می‌خوانید:

تغییر مذهب در ایران در دوران صفویه، مولود چه رویدادهایی بود؟ آیا این تغییر نتیجه‌ی یک گشت مفهومی بود یا حوادث به نحوی رقم خوردند تا این تغییر مذهب در ایران روی دهد؟

تشیع به‌طور کلی از سده هفتم به بعد یعنی از بعد از حمله مغولان به ایران و بعد از فروپاشی خلافت عباسیان مثل تمام فرقه‌های غیررسمی و مغضوب قرائت رسمی مذهبی فضایی برای عرض اندام و فعالیت و حتی کنش اجتماعی پیدا کرد. گرچه انواع تشیع اعم از زیدیه هفت امامی‌ها و حتی امامیه از پیش در ایران وجود داشت منتهی تفاوت تشیع دوازده امامی با اسلاف خود در این بود که برخلاف تشیع زیدی و اسماعیلی، تشیع دوازده امامی دارای رهبری معنوی و فکری نبود. در اینجا باید متذکر شوم که تشیع زیدی و تشیع اسماعیلی بنا بر عقایدی که در انتخاب امام داشتند، فرد امام برای آنها سهل‌الوصول و در دسترس بود. اما تشیع امامی پس از غیبت امام دوازدهم، رهبری خود را از دست داده و این اشکال و سرگشتگی را برای پیروان و باورمندان ایجاد کرده بود. این دوره حیرت تا مبحث سامان دادن به امور امت ادامه یافت. البته در خود این دوره غیبت؛ اندیشه‌ای که صورت‌بندی و ترویج شد بحث عدم شرکت در فعالیت سیاسی و اجتماعی بود آنهم با این توجیه که مشارکت در امر سیاسی حق امام معصوم است و در دوران غیبت ایشان ما مجاز به مشارکت در قدرت نیستیم. به همین جهت ما کنش سیاسی خاصی در تشیع دوازده امامی برخلاف دو نوع قبلی نمی‌بینیم. این جریان تا زمان فروپاشی خلافت عباسیان ادامه یافت و در این زمان است که شخصیتی چون خواجه نصیر طوسی در قامت منجی شیعیان ظاهر شده و حتی بنا به روایاتی در قتل المعتصم بالله، آخرین خلیفه عباسی، هم دستی دارد. گرچه در این مورد گمانه‌زنی‌های زیادی وجود دارد اما باز نقش‌آفرینی او غیرقابل انکار است. در کل و درجمع‌بندی این قسمت از سخنانم باید بگویم که تشیع در مورد امر سیاسی پس از قرن هفتم، آزادی عمل بیشتری یافت.

نکته بعدی در کنار این موضوع، امکانی که برای تشیع به وجود آمد، تصوف بود. تصوف از سده هشتم به بعد عملا با تشیع درهم آمیخته می‌شود و شاید بهتر باشد بگوییم تشیع بود که به تصوف گرایش پیدا کرد و مثلا شخصیتی مثل شیخ حیدر آملی در قامت یک تئوریسن می‌کوشد تا تشیع و تصوف را به هم بیامزد. نتیجه هم این می‌شود که تشیع و تصوف چنان به هم گره می‌خورند که تشیع؛ صوفیانه و تصوف هم متشیع می‌شود. با این حال باید توجه کرد که در این دوره تصوف به گفتمان غالب تبدیل می‌شود. یک نکته هم باید ذکر شود اینکه اسلام در ایران هرگز اسلامی که در شبه جزیره بود، نشد و غنای فرهنگی ایرانی باعث شد تا بروز اسلام در ایران به نحوی دیگر باشد که می‌توان آن را در سیمای تشیع یافت.

مولفه مهم  دیگر در اینجا مساله موعود گرایی بود. در واقع مشخص بود که جامعه مصیبت‌زده و استبدادزده‌ی ایران پس از حمله مغولان به انتظارِ قهرمانی تمام‌عیار می‌نشیند تا او را از چنین وضعی نجات دهد. عجیب نبود که در بستر تصوف؛ منجیانی وعده داده شوند تا مردم را از رنجی که به آن گرفتارند، نجات دهند. در این کتاب نیز من به جریانات موعودگرایانه‌ای اشاره کرده‌ام که هر کدام به نوبه خود تلاش کرده‌اند تا این گفتمان را که بروز آن طبیعی می‌نمود، پی‌بگیرند. از حروفیه و بنیانگذارش استرآبادی تا مشعشعیان و فلاح و نوربخشیه و فردی به اسم سیدمحمد نوربخش و نقطویه و در نهایت صفویه. 

در حقیقت صفویه هم در این زنجیره قابل تحلیل است. به نحوی که می‌توان تمام این خرده‌گفتمان‌هایی که ذکر کردم را درون گفتمان کلان موعود‌گرایی جای داد. آنچه در اینجا مهم می‌نماید آن است که تمام این جریانات برای مشارکت در امر سیاسی و قدرت تلاش کردند. چنانچه می‌دانیم تلاش صفویه در این میان از دیگران موفق‌تر است. البته گرچه دیگران هم تا حدی توانستند قدرتی بگیرند ازجمله تشکیل دولت محلی توسط مشعشعیان اما هیچ کدام نتواستند مثل صفویه به قدرت مرکزی راه یابند. پس اینکه گفته می‌شود این صفویان بودند که ایران را شیعه کرده و آن را به عنوان مذهب رسمی در ایران رواج دادند گرچه باتوجه به این زمینه‌هایی که قبلا در ایران در ارتباط با تشیع به طور کلی و نه تشیع دوازده امامی به‌طور خاص وجود داشت، کمی این نظریه زیر سوال می‌رود.

تشیع چه از طریق فعالیت فقها و چه از نظر آمیختگی آن با تصوف به هر حال برای فضای فکری ایران اصلا غریب نبود و در شهرهایی مثل ری و کاشان و ساوه تشیع دوازده امامی وجود داشت. در این بین شخصیتی چون حضرت علی(ع) برای تمامی ایرانیان اعم از سنی و شیعه شخصیت بسیار محترمی بودند. لذا باور به اینکه صفویان توانستند به یکباره تشیع را به مردم ایران معرفی و  آنها را همراه خود سازند، محل مناقشه جدی است.

در اینجا مایلم به کتاب دکتر جعفریان اشاره کنم که در کتاب خودشان با عنوان تاریخ تشیع در ایران، ارادت ایرانیان به شخصیت حضرت علی(ع) را ارادتی و اعتقادی شیعیانه به حساب آورده است. او با برساختن عبارت متناقض‌نمای تسنن دوزاده امامی معتقد است که در ایران نوعی از تسنن در جریان بود که در عین سنی بودن به تمام امامان شیعیان احترام می‌گذاشت اما واقعیت این است که این‌ها سوءبرداشت‌های ایشان است و اساسا ارادت به حضرت علی(ع) از منظر شیعیانه نبود. برای تحلیل بهتر این مساله لازم است تا ارادت ایرانیان به علی(ع) را در بستر مفهوم دین عامیانه تحلیل نماییم. در این بستر یعنی در بستر دین‌ورزی مردمان در زندگی هر روزه، آنچه مهم است این است که ایرانیان اعم از اهل تسنن و تشیع به علی(ع) ارادت داشتند. او از سویی امام و از سوی دیگر داماد پیامبر، پهلوان نام‌آور عرب و خلیفه چهارم بود. از این گذشته حتی اولاد حضرت فاطمه(س) و خاندان پیامبر(ص) هم جدا از اینکه برای شیعیان ایران دارای وجه قدسی بودند، نزد اهل تسنن حتی در میان مخالفان  سرسخت دولت صفویه دارای احترام و ارج قرب ویژه‌ای بودند. لذا چشم بستن بر این واقعیات تاریخی نمی‌تواند ما را به سوی دریافت پدیدار راستین تشیع در سده دهم و نقش صفویه در آن رهنمون سازد.

اما آنچه صفویه در این بین انجام می‌دهد رسمیت دادن و گرداندن آیین به تشیع است. شاید جالب باشد بگویم که خود اجداد صفویه دست‌کم تا پیش از جنید (از اجداد شاه اسماعیل صفوی) شیعه نبودند . دست‌کم در معنای درستی و کاملی که امروز از آن می‌فهمیم، شیعه نبودند و ما به برکت پژوهش‌های سیداحمد کسروی که به معنایی نخستین محقق مدرن تاریخ ایران است، می‌دانیم که شیخ صفی و تبار او که همگی اجداد صفویان بودند، شافعی مذهب بودند. گرچه چنانچه گفتم تمام اهل تسنن ایران در بستر دین عامیانه مردم به مقدسات شیعه احترام و ارادات داشتند.

 با این تفاسیر نحوه مواجهه‌ی مردم در شهر‌ها با صفویان فاتح چگونه بود؟ ظاهرا توقع می‌رود که مقاومت چندانی صورت نگرفته باشد.

 اگر بخواهیم ماجرای تصرف تبریز توسط شاه اسماعیل و آن خطبه معروف او بر فراز منبر در مسجد جامع تبریز را درحالی‌که شمشیر برهنه را از نیام بیرون کشیده و رو به آسمان گرفته بود، تحلیل کنیم، واقعیت این است که مقاومت هم بود و هم نبود. درست است که ارادت به چهره‌های مقدس تشیع در میان اهل سنت رواج داشت اما  مشخص بود که این‌ها به لحاظ کلامی و فکری همگی سنی مذهب بودند و حتما در اینجا مقاومتی روی داد. در همان تبریز چنانچه جهانگشای شاه اسماعیل شرح می‌دهد که مشاوران شاه اسماعیل به او هشدار می‌دهند به رسمیت شناختن تشیع به عنوان دین رسمی آنهم در تبریز که یکی از سنگرهای بسیار مهم تسنن بود، ممکن است چه مخاطراتی برای داشته باشد. ولی اگر در مورد شهرهایی که از پیش شیعه‌نشین بودند، سخن بگوییم؛ بله آنجا نه تنها مقاومتی نشد بلکه از صفویان استقبال شد و شهر را برای یمن ورود آنها آذین‌بندی کردند.

حقیقت این است چون اهل تسنن در اکثریت بودند نسبتِ استقبال به مقاومت پایین بود نتیجه اینکه هم شمشیر در اینجا نقش مهمی داشت و هم خشونت سپاه صفوی توانست راه را برای شاه اسماعیل هموار کند. اما اگر تشیع در ایران توانست چنین رواج پیدا کند بی‌شک نمی‌توان آن را محصول زور و خشونت دانست چراکه برای تبدیل عقیده به باور و ایمان هیچ سلاحی کارساز نخواهد بود و هیچ میزان از خشونتی نمی‌تواند چنان گذاری را برای مردم صورت دهد. در اینجا بود که پای فقها و مجتهدین شیعه به ایران بازشد. ما از زمان شیخ طوس و ابن بابویه به جهاتی چون عصر غیبت و ممنوعیت ضبط حدیث  فقیه طراز اولی در ایران نداشتیم، شاه اسماعیل برای اقناع عمومی و انجام این گذار ناچار به دعوت از فقها به ایران بود. یکی از مهم مراکز فقاهتی نزدیک به ایران منطقه جبل عامل در لبنان بود و شاه اسماعیل علاوه بر شیعیان دیگری که از حاشیه خلیج فارس به ایران آورد، فقها و شیعیان جبل عامل را هم فراخواند. ولی آنچه در تاریخ آمده فردی به اسم عبدالال کرکی بود که بزرگترین کسی بود که در نتیجه این دعوت به ایران آمد. کرکی فقیه درجه یکی بود و پس از اقامت در ایران با ملازمانی که داشت و البته خود آنها نیز علمایی مبرز بودند، کار تبلیغ و نوشتن کتاب و رساله را آغاز کردند. حضور این افراد برای صفویه که حتی خودشان هم با باریک‌بینی‌ها و زوایای پیچیده تشیع آشنایی نداشتند، بسیار مغتنم بود. چه روحیه اکثر آنها صوفیانه بود و عجیب نبود که چیز چندانی از تشیع ندانند.

 نسبت مذهب و نهاد قدرت در دوران صفویه به چه شکل صورت‌بندی می شود؟ آیا می‌توان از دولت صفویان باعنوان دولتی دینی یاد کرد؟

نکته نخست آن است که دین و سیاست همیشه در ایران دوشادوش هم پیش می‌رفته‌اند و اینکه گمان کنیم این صفویه بود که دین را با سیاسیت آمیخته کرد، بسیار به خطاست. پیش از صفویه دین هم در امر سیاسی و هم در کنش اجتماعی سراسر نقش آفرین بود. اما شکل و شمایل  ورود صفویه به نسبت دین و سیاست مورد نقد است. یعنی اینکه صفویه اکثریتی از مردمان را عملا وادار کردند تا عقیده‌ای را بپذیرند که در دل به آن باور ندارند لذا ورود صفویه به سیاست و اجبار به تغییر مذهب مورد نقد جدی است. این چیزی بیش از تبدیل دین به یک جهان‌بینی و اجبار به تبعیت از آن نبود.

اما پس از گذشت زمانی که تشیع در ایران ریشه دواند و از یک تحمیل به باوری سراسر قلبی تبدیل گشت، چه؟ آیا در این مورد هم می‌توان چنین داوری در مورد صفویان داشت؟ تصور عمومی این است که صفویه حکومتی دینی است اما این تصور امروزه دیگر محلی از اعراب ندارد. پژوهش‌های جدید نشان می‌دهد که حکومت صفویه به آن معنا که امروز از حکومت دینی می‌فهمیم، دینی نبود اما این بدان معنا نیست که حکومت آنها عرفی یا سکولار به معنای امرزوی بوده باشد. در دوره استقرار سلسله یعنی شاه اسماعیل صفوی اصلا ما با شخصیتی مذهبی روبرو نستیم. حتی در بسیاری از مواقع او را شخصیتی مذهبی نمی‌یابیم. گزارش تاریخ در مورد عیاشی‌ها و شراب‌خواری او دقیقا موید این معناست که او هرگز یک شخصیت مذهبی به معنای کامل آن نبوده است. به لحاظ شخصیتی هم او فردی مغرور و خشن بود و هیچکدام از این‌ها در چارچوب فقاهتی قابل توجیه نبود. از او اشعار به زبان ترکی بر جای مانده که با همان تبختبر صوفیانه خود را خدا و علی و مهدی موعود می‌نامد. شاه اسماعیل بیش از آنکه در چارچوب فقاهتی و ساختار اخلاقی تشیع بگنجد، یک غالی، قطب، پیر و مراد بود. شاه اسماعیل شیخ بود تا یک فقیه. وضع در مرود پسران او کمی متفاوت‌تر است. روند افتان و خیزان دیانت صفویان تا حکومت شاه عباس که به معنایی اوج دوران صدارت و زعامت صفویان است، ادامه پیدا می‌کند. ما در این دوره دست‌کم متوقعیم که پس از این همه تجربه تاریخی صفویان، بتوانیم به حکومتی دینی در چارچوب‌های فقه شیعی دست یابیم اما واقعیت این است که چنین چیزی نمی‌بینیم. بلکه برعکس حکومت شاه عباس صفوی یکی حکومت سکولار است. حکومتی که هم دست‌کم در ظاهر داعیه دیانت داشت و هم سراسر به منافع ملی متعهد بود و ابایی نداشت که در راستای منافع ایران یا سلسله خودش حتی این ظواهر را هم کنار بگذارد و این دقیقا معنای یک حکومت عمل‌گرای عرفی است.

منبع: ایلنا

کلیدواژه: شیعه و سنی تشیع شاه تسنن نشر ققنوس ابن بابویه شیعه جعفری شاه اسماعیل صفوی شاه عباس صفوی تغییر مذهب فقه در ایران دین و سیاست در ایران دولت های دینی حکومت های سکولار حکومت های دینی جنگ دین و سیاست

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.ilna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایلنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۰۰۷۹۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

طرحی برای رسانه‌های فردای ایران

سطح نازل آزادی رسانه و ضعف فاحش اقتصاد رسانه بارقه‌های امید رسیدن به گشایشی در نظام رسانه‌ای را کمرنگ‌تر از همیشه کرده است. اوضاع وخیم اقتصادی و بن‌بست سیاسی هم بر نظام رسانه‌ای سایه انداخته است. فعلاً نشانه‌ای از بهبود در افق پیدا نیست.

ولی اگر مقیاس تاریخ را وسیع‌تر از چند دهه در نظر بگیریم، شاید بتوانیم مشاهده کنیم که جامعه ایران ایستا نبوده و به هر طریقی با تکاپوها و جنب‌وجوش‌هایی که دارد راهش را پیدا کرده است.ایران در یک پیچ تاریخی قرار گرفته و دگرگونی‌های بنیادینی که چند سال است نشانه‌هایش را می‌بینیم آغاز شده است. ما برای نظام رسانه‌ایِ فرداهای روشن‌تر ایران نیاز به طرحی و چارچوبی استوار و رسا و دقیق با اتکا به تجربیات گذشته داریم. هنگامی که یک جامعه به وقت نوزایی می‌رسد، نیازمند بدیلی است که بایدآماده کرده باشد تا بتواند در زمان نوزایی از آن بهره بگیرد، وگرنه در زمانه‌ای که ایده‌های سابق برافکنده می‌شوند و خلأ ایده پیش می‌آید، ایده‌های کژ و نامطلوب و بدخواهانه می‌تواند به‌راحتی خلأ را پر کند. از سوی دیگر، اگر بدیلی نداشته باشیم، دائماً وسواس‌گونه و منفعلانه تصور می‌کنیم سیاهی تا ابد ماندگار است، اما اگر از قبل به بدیل‌ها و جایگزین‌های احتمالی فکر کرده باشیم، به‌سوی آن گام برمی‌داریم هرچند آهسته و با موانع و رنج‌های بسیار.

باری، سؤال اصلی اینجاست: نظام رسانه‌ای آینده ایران باید چطور باشد و بر چه پایه‌هایی استوار باشد؟ شاید آزادی اولین مؤلفه اساسی آن باشد: آزادی از سانسور، آزادی از هرگونه ایدئولوژی و آزادی از هر نوع فشار اجتماعی از سوی گروه‌های صاحب قدرت و نفوذ. بخش مهمی از روزنامه‌نگاری مربوط است به دیده‌بانی قدرت و نظارت بر عملکرد صاحبان قدرت. قدرت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی واجد عناصری فسادپرور است که روزنامه‌نگاری مراقب و منعکس‌کننده این فسادهاست. طبیعی است که قدرتمندان در هر سطح و هر نوع بخواهند جلوی این دیده‌بانی را بگیرند. پس رسانه‌ها باید در برابر صدمات احتمالی از جانب قدرتمندان حفاظت شوند و مصون باشند. اولین مؤلفۀنظام رسانه‌ای آینده ایران می‌تواند ایجاد سازوکاری حقوقی و قضایی و حرفه‌ای برای برقراری آزادی رسانه‌ها باشد.

دومین مؤلفۀ نظام رسانه‌ای مطلوب در ایران می‌تواند قطع انحصار از رسانه‌های سنتی و نوین باشد. در کنار رادیو و تلویزیون عمومی ــ که همان هم تماماً نمی‌باید منحصر به تبلیغات سیاسی حکومت باشد و باید آرای بخش‌های مختلف جامعه را با همه کثرتی که در آن است بازتاب دهد ــ لازم است که ده‌ها و صدها شبکه تلویزیونی و رادیویی خصوصی وجود داشته باشند تا اقشار و گروه‌های مختلف با عقاید گوناگون و آرمان‌هایی متکثر بتوانند محتوای دلخواه را تولید و با فرم دلپسند خود منتشر کنند. به همین ترتیب، تعداد متنوعی از شرکت‌ها و اوپراتورهای خصوصی اینترنتی باید بتوانند در حلقه‌های مختلفِ زنجیره کسب‌وکارِ دسترسی به اینترنت نقش داشته باشند.

برداشتن فیلترینگ اینترنت از همان جنس آزادی رسانه است، اما برای تأکید بیشتر و جبران تجربه‌های تلخی که داشته‌ایم، می‌توان فصلی از طرح پیشنهادی نظام رسانه‌ای مطلوب برای آینده ایران را جداگانه به آن اختصاص داد. شبکه‌های اجتماعی و سایت‌های اینترنتی نباید فیلتر باشند، مگر در مواردی بسیار استثنایی در حوزه خلافکاری و جرائم نه اخبار و عقاید. فیلترینگ سمی است که به‌تدریج به پیکر نظام رسانه‌ای ایران تزریق شده است و در ایران فردا باید از این جسم خسته و فرسوده سم‌زدایی کرد.

برای رسیدن به این شرایط در رسانه‌های ایران نیازمند یک پیش‌شرط اساسی هستیم: کمترین میزان دخالت حکومت در امور رسانه‌ها، از مالکیت و مدیریت رسانه‌ها تا مجوزدهی و نظارت و حمایت از رسانه‌ها. اینکه می‌گوییم حکومت در نظارت بر رسانه‌ها دخالت نداشته باشد، به این معنی نیست که هیچ نظارتی مطلقاً وجود نداشته نباشد، بلکه بدان معناست که حکومت ناظر و عامل نظارت نباشد تا این امکان برایش مهیا نباشد که جلوی رسانه‌هایمنتقد و حتی مخالفش را بگیرد. نهادهای صنفی و حرفه‌ای روزنامه‌نگاری مستقل می‌توانند بر عملکرد حرفه‌ای رسانه‌ها نظارت داشته باشند و دادگاه‌های مستقل و عاری از جانبداری وچارچوب قضایی مخصوص رسانه‌ها می‌توانند درباره تخلفات احتمالی قضاوت کنند. این وضعیت نیازمند قانون‌گذاری و سازوکار حقوقی خاصی است که در آن از صدور مجوز پیش از انتشار برای مطبوعات و وب‌سایت‌ها خبری نیست و با سهولت بهشبکه‌های تلویزیونی و خبرگزاری‌ها امکان تأسیس می‌دهد.

در طرح پیشنهادی برای رسانه‌های فردای ایران، حکومت اگر می‌خواهد به رسانه‌ها کمک کند، به‌جای دادن یارانه‌های مستقیم و بازیگری در عرصه رسانه‌ها، می‌تواند به توسعه امور زیرساختی رسانه‌ها نظیر چاپخانه و اینترنت و استودیو و شهرک‌های فناورانه رسانه‌ای بپردازد، تازه آن‌هم به‌صورتی غیرمستقیم. همچنین همه رسانه‌ها با انواع عقاید و نظرات انتقادی نیز باید بتوانند از این زیرساخت‌ها استفاده کنند و زیرساخت‌ها نباید متعلق باشد به وفاداران به گروه سیاسی خاصی یا معتقدان به عقیده بخصوصی.

بازپیکربندی نظام رسانه‌ای نیز از دیگر مسایلی است که می‌تواندر طراحی نظام رسانه‌ای آینده به آن توجه کرد. سیاست‌های سانسور و فیلترینگ و همچنین ایجاد اعوجاج و منحرف‌کردن نقش‌های نهادهای مدنی باعث شده است که رسانه‌های مختلف در ایران نقش‌هایی را بر عهده بگیرند که نه وظیفه آن‌هاست و نه از عهده انجامش برمی‌آیند. برای مثال، در برهه‌ای از تاریخ نیم‌قرن اخیر ایران، از مطبوعات به‌جای احزاب استفاده شده است یاهم‌اکنون از شبکه‌های اجتماعی برای اطلاع‌رسانی در حد رسانه‌های حرفه‌ای بهره گرفته می‌شود. رسانه‌های مختلف بایددوباره نقش‌های طبیعی و معمولی خود را بر عهده بگیرند و نقش‌های تحمیلی را به نهادهای مربوط به آن‌ها واگذار کنند.

در چنین شرایط و زمینه‌ای که تصویر شد، رسانه‌ها به‌تدریج خواهند توانست قدرتمند شوند و روزنامه‌نگاران تشکل‌های صنفی و مدنی خود را شکل دهند و کسب‌وکار رسانه‌ای رونق بگیرد. دیگر لازم نیست حکومت به رسانه‌ها کمک مالی کند و همین که آزادی آن‌ها را با نظام‌های قضایی و حقوقی خاصی پاس بدارد کافی است. رسانه‌ها نیز نباید آزادی رسانه و بیان را از حکومت گدایی کنند، بلکه به قدرت اجتماعی خود آن را به‌دست می‌آورند. باقدرت‌گرفتن نهادهای صنفی و حرفه‌ای روزنامه‌نگاری، اگر حکومت نخواهد آزادی رسانه را پاس بدارد باز هم ناگزیر است که به آزادی احترام بگذارد. از سوی دیگر، در چنان وضعیتی رسانه‌ها خودشان خواهند دانست چطور باید رقابت کنند و روزنامه‌نگاری چه اصولی دارد و در بازار رسانه‌ها چگونه باید مخاطبان را جذب کرد. بنابراین نیازی نخواهد بود که حکومت در نقش مرشد و استاد و معلم رسانه‌ها ظاهر شود. آن نظام رسانه‌ای که درست شکل گرفته باشد و ارکانش صحیح باشد، می‌تواند به‌کمک روزنامه‌نگارانش تشخیص دهد چقدر به عامه‌پسندی بگراید و چه اندازه نخبه‌گرا باشد، کجا وارد شود و تا حد جلو رود.

وقتی نظام رسانه‌ای از وضعیت همواره استثنایی خارج شد و به وضعیتی طبیعی دست یافت، آن‌گاه تازه در چنان فضای نرمال و در چنین نظام رسانه‌ای هنجارینی، رسانه‌های ما به آفت‌هایی برخواهند خورد که رسانه‌های همه کشورهای عادی جهان با آن روبه‌رو شده بوده‌اند، مسایلی از جمله ضربه‌خوردن از شبکه‌های اجتماعی و شرکتی‌شدن رسانه‌ها و اثرپذیری از فناوری. برای این مشکلات نیز راه‌حل‌هایی هست که می‌توان همچون سایر کشورها به کار بست.

در آینده ایران، وقتی که خورشید بتابد و سپیده رخ بنماید، ما نمی‌توانیم با نظام رسانه‌ای کهنه کار کنیم و نیازمند نظم رسانه‌ای تازه و بدیل هستیم. از حالا که در قعر چاه مشکلات و مصائب گیر افتاده‌ایم باید به فکر فردا باشیم. علاوه بر مؤلفه‌هایی که ذکر شد، حتماً ضروریات و پیش‌شرط‌های دیگری نیز هست که تا رسیدن به روزهای خوش رسانه‌ای باید ارائه شوند و درباره‌شان بحث شود.اینکه ما در شرایط فعلی از نظام رسانه‌ای جایگزین صحبت کنیم، حاصل خوش‌خیالی یا ساده‌دلی یا زیستن در رؤیاهای واهی یا امیدواری به هر قیمتی نیست. وقتی ما بدیل داشته باشیم و درباره‌اش صحبت کنیم، از هم‌اکنون به زایاندن نظم جدید و دگرگونی کمک کرده‌ایم. رسیدن به نظام رسانه‌ای بدیل یکی از مراحل مهم و مؤثر تحول و گذاری است که با همه گرفتاری‌ها و مصیبت‌های کنونی، در چشم‌انداز این کشور می‌توان دید.

*روزنامه‌نگار

۴۷۲۳۲

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1900950

دیگر خبرها

  • طالبان حمله تروریستی داعش در ولسوالی گذره را محکوم کرد
  • گام بزرگ مدعی لیگ برتر فوتسال با حفظ ستاره
  • وزیر صنعت و تجارت طالبان به ایران سفر کرد
  • اردیبهشت زمان سفر سرزمین لاله های سر به زیر
  • جانبازانِ «نون‌ خ» و سرگذشت تلخ یک بازیگر
  • رحیم‌پور ازغدی: یهودی‌ها اصلا تمام شدند | در آمریکا می‌گفتند «مارگ بار اسرائیل» +فیلم
  • گسترش همکاری‌های مذهبی - فرهنگی در دستور کار ایران و ازبکستان
  • معمای کف و سقف مجاز حجاب
  • طرحی برای رسانه‌های فردای ایران
  • عکس| تغییر چهره باورنکردنی حسام نواب صفوی